من با آقايي آشنا شدم، بعد از خواستگاري يكسري مشاجرات داشتيم
تاريخ : سه شنبه 16 ارديبهشت 1399 | 11:18 | نویسنده : dr saba
من با آقايي آشنا شدم، بعد از خواستگاري يكسري مشاجرات داشتيم
من با آقايي آشنا شدم، بعد از خواستگاري يكسري مشاجرات داشتيم

مونا:

سلام وقت بخير، من با آقايي آشنا شدم حدودا ۳۹ ساله و خودم ۳۱ سالمه ، بعد از خواستگاري يكسري مشاجرات داشتيم (مشكل عمده دخالتهاي خانواده ايشان است) ولي به دليل علاقه اي كه ايجاد شده تصميم گرفتيم مشكلات رو حل كنيم و باز هم به هم فرصت بديم. خانواده اين آقا اين تصور را كردند كه رابطه جنسي وجود داره كه من و ايشون بعد از مشاجرات باز هم تمايل به ادامه داريم (مذهبي هستند) و پسرشون براي اينكه اين تصور رو در ذهنشون حل كنن گفتن كه ايشون قصد گرفتن گواهي سلامت داره و گفته كه رابطه جنسي نبوده و صرفا به خاطر علاقه دو طرف هست. (البته من خودم اين قضيه رو مطرح كردم )ولي نه اينكه تمايلي داشته باشم كه اين گواهي رو براي اثبات خودم به خانواده ايشون بگيرم، از نظر من هيچ ارتباطي به خانوادشون نداره، اين آقا ميگن اين موضوع اتفاقا يك برند هست براي يك دختر و من دوست دارم نشون بدم به خانوادم تا بدونن تو انتخاب مناسب و دختري هستي با سلامت اخلاقي و گفتن حتي اگر مشكلي هست كه نميتوني بگيري اصلا مهم نيست براي من ، يه گواهي درست ميكنيم، ولي من با اصل قضيه مشكل دارم و اين قضيه رو توهين ميدونم، چرا بايد خانواده ايشون در خصوص ازدواج مردي با اين سن حتي در مورد خصوصي ترين مسائل هم نظر بدن و تصميم گيرنده باشن. در كل ميخواستم بدونم من سخت ميگيرم وقتي مشكلي درخصوص گرفتن گواهي ندارم يا واقعا اين قضيه اهانت آميز محسوب ميشه؟

مشاور:

با سلام خدمت شما دوست عزيز
در اين مورد نياز است كه ديدگاه شما در مورد اين كار مورد بررسي قرار گيرد چون ديدگاهاي مختلفي در مورد سلامتي پرده بكارت وجود دارد و اين ديدگاها در روند تصميم گيري و نوع واكنش افراد تاثير زيادي دارد.
۱٫ چند مدت است كه اين آقا را مي شناسيد؟
۲٫ از نظر فرهنگي ، خانوادگي ، مذهبي، اجتماعي با يكديگر هماهنگي داريد؟
۳٫ ايشان چه ميزان به خانواديشان وابستگي دارند؟
۴٫ واكنش اين آقا در مقابل صحبت هاي خانواديشان چگونه بود؟
۵٫ ايشان از نظر مالي استقلال دارند ؟
۶٫ مشاوره پيش از ازدواج را دريافت كرده ايد؟

مونا:

مدت سه ماه هست كه آَشنايي صرفا براي ازدواج بوده و توي اين مدت ارتباط زيادي داشتيم به نقاط مشترك زيادي رسيديم. ايشون قصد مهاجرت به خارج از كشور رو دارند
هر دو خانواده مذهبي هستند، من به شخصه عقايد مذهبي دارم ولي از لحاظ پوششي از لحاظ خودم متعارف هستم (خيلي بسته نيستم، به حجاب سري خيلي اعتقادي ندارم) ايشون هم كمي سنتي فكر ميكنن البته فقط بحث حجاب در داخل ايران اهميت داره براشون، هر دو فوق ليسانس هستيم و مدير
خانواده ايشون بسيار تحت كنترل دارند پسرشون رو، و هر وقت با هم هستيم مرتب پيگير هستند و تماس ميگيرند. (خانواده ايشون بسيار به هم وابستگي دارند ، به خاطر قضيه مهاجرت ايشون ، مادر ايشون تصميم ميگيره كه تهران رو به مقصد شهري كه پسر ديگرشون و ساير فاميلها هستن ترك كنه و اقداماتش رو اعم از فروش خونه انجام دادن، الان كه ايشون با من آشنا شدن احتمالا مدت زماني مجبور بشن تهران بمونن و چيزي كه پسرشون ميگه با مشاجرات مادرشون احساس ميكرد كه همه چي تموم شده س و گويا خوشحال بوده چون تصميم داشتن پسرشون رو تا وقتي ويزاش برسه ببرن اون شهر و همه فاميل دورش رو بگيرند و از مهاجرت منصرفش كنن و همونجا براش زن بگيرن) البته خودش ميگه كه تصميمش براي رفتن به خارج از كشور بيشتر رفتار خانوادش هست كه تمام زندگيش رو ميخوان تحت سلطه قرار بدن ولي با اين حال كه همچين اعترافي ميكنه همه چيز هم با خانوادش درميون ميذاره)
درمورد واكنش ايشون نسبت به صحبتهاي خانوادشون، ميگه خانوادش منظور بدي ندارن و اصلا قصد دخالت ندارند و صحبتهايي كه ميكنن به خاطر رفتار خودمونه كه باعث شديم اين فكرها به ذهنشون بياد،( اصلا احساس خوبي نسبت به خانوادشون ندارم ولي چون قضيه مهاجرت هست خب اين به اين معناس كه خانوادشون ديگه دخيل نخواهند بود در زندگي آينده)
از لحاظ مالي كاملا مستقل هستند و حتي كمك خرج هم در خانواده هستند چون با خانواده زندگي ميكنن.
در حال رفتن به مشاور هستيم منتها مشاور زوج درمان چون احساس دخيل شده در تصميم گيري

ايشون علنا به من ميگه كه خانوادم ناراحت شدن از برگشتت چون برنامه هاشون بهم خورد، و ناخودآگاه گارد گرفتم نسبت به خانوادشون، ميگه شما خانواده منو دوست نداري. وقتي در جواب ميگم من با اونها مشكلي ندارم اونا منو دوست ندارن ميگه من اعتماد كردم حرفهارو بهت زدم ، درد و دل كردم ديگه حرفهارو بهت نميزنم ، حرفهاي تورو به اونا ميگم ولي برعكسش رو نميگم كه دست بگيري! و من واقعا نميدونم چطور بايد برخورد كنم با اين عكس العمل، ميگه دوسم داره بهم اعتماد داره ولي در عمل يه جور ديگه س .مشاور هم رفتيم منتها مايل نيست به مشاور بياد و ميگه تو برو خودت رو اصلاح كن. ميخوام بدونم مشكل از رفتار منه؟

مشاور:

دوست عزيز دقت كنيد كه اينگونه مشكلات نياز به بررسي دقيق دارد اما مشكلي نيست كه به راحتي و تنها با ازدواج برطرف شود ونياز است كه بر مبناي تحقيق بيشتر ريال شناخت بيشتر و مشاوره پيش از ازدواج در مورد آن تصميم گيري كنيد .
نياز است كه ايشان در كنار حفظ احترام خانواده بتوانند روابط را مديريت كنند و همچنين نياز است كه شما خانواده ايشان را با همين ويژگي ها بپذيرد و مورد احترام قرار بدهيد و دقت كنيد كه اين آقا تنها مسئول رفتارهاي خودش م باشد و مسئوليتي در قبال رفتراهاي خانواده ندارد.

منبع: مشاوره آنلاينمشاوره خانواده

مونا:

سلام وقت بخير، من با آقايي آشنا شدم حدودا ۳۹ ساله و خودم ۳۱ سالمه ، بعد از خواستگاري يكسري مشاجرات داشتيم (مشكل عمده دخالتهاي خانواده ايشان است) ولي به دليل علاقه اي كه ايجاد شده تصميم گرفتيم مشكلات رو حل كنيم و باز هم به هم فرصت بديم. خانواده اين آقا اين تصور را كردند كه رابطه جنسي وجود داره كه من و ايشون بعد از مشاجرات باز هم تمايل به ادامه داريم (مذهبي هستند) و پسرشون براي اينكه اين تصور رو در ذهنشون حل كنن گفتن كه ايشون قصد گرفتن گواهي سلامت داره و گفته كه رابطه جنسي نبوده و صرفا به خاطر علاقه دو طرف هست. (البته من خودم اين قضيه رو مطرح كردم )ولي نه اينكه تمايلي داشته باشم كه اين گواهي رو براي اثبات خودم به خانواده ايشون بگيرم، از نظر من هيچ ارتباطي به خانوادشون نداره، اين آقا ميگن اين موضوع اتفاقا يك برند هست براي يك دختر و من دوست دارم نشون بدم به خانوادم تا بدونن تو انتخاب مناسب و دختري هستي با سلامت اخلاقي و گفتن حتي اگر مشكلي هست كه نميتوني بگيري اصلا مهم نيست براي من ، يه گواهي درست ميكنيم، ولي من با اصل قضيه مشكل دارم و اين قضيه رو توهين ميدونم، چرا بايد خانواده ايشون در خصوص ازدواج مردي با اين سن حتي در مورد خصوصي ترين مسائل هم نظر بدن و تصميم گيرنده باشن. در كل ميخواستم بدونم من سخت ميگيرم وقتي مشكلي درخصوص گرفتن گواهي ندارم يا واقعا اين قضيه اهانت آميز محسوب ميشه؟

مشاور:

با سلام خدمت شما دوست عزيز
در اين مورد نياز است كه ديدگاه شما در مورد اين كار مورد بررسي قرار گيرد چون ديدگاهاي مختلفي در مورد سلامتي پرده بكارت وجود دارد و اين ديدگاها در روند تصميم گيري و نوع واكنش افراد تاثير زيادي دارد.
۱٫ چند مدت است كه اين آقا را مي شناسيد؟
۲٫ از نظر فرهنگي ، خانوادگي ، مذهبي، اجتماعي با يكديگر هماهنگي داريد؟
۳٫ ايشان چه ميزان به خانواديشان وابستگي دارند؟
۴٫ واكنش اين آقا در مقابل صحبت هاي خانواديشان چگونه بود؟
۵٫ ايشان از نظر مالي استقلال دارند ؟
۶٫ مشاوره پيش از ازدواج را دريافت كرده ايد؟

مونا:

مدت سه ماه هست كه آَشنايي صرفا براي ازدواج بوده و توي اين مدت ارتباط زيادي داشتيم به نقاط مشترك زيادي رسيديم. ايشون قصد مهاجرت به خارج از كشور رو دارند
هر دو خانواده مذهبي هستند، من به شخصه عقايد مذهبي دارم ولي از لحاظ پوششي از لحاظ خودم متعارف هستم (خيلي بسته نيستم، به حجاب سري خيلي اعتقادي ندارم) ايشون هم كمي سنتي فكر ميكنن البته فقط بحث حجاب در داخل ايران اهميت داره براشون، هر دو فوق ليسانس هستيم و مدير
خانواده ايشون بسيار تحت كنترل دارند پسرشون رو، و هر وقت با هم هستيم مرتب پيگير هستند و تماس ميگيرند. (خانواده ايشون بسيار به هم وابستگي دارند ، به خاطر قضيه مهاجرت ايشون ، مادر ايشون تصميم ميگيره كه تهران رو به مقصد شهري كه پسر ديگرشون و ساير فاميلها هستن ترك كنه و اقداماتش رو اعم از فروش خونه انجام دادن، الان كه ايشون با من آشنا شدن احتمالا مدت زماني مجبور بشن تهران بمونن و چيزي كه پسرشون ميگه با مشاجرات مادرشون احساس ميكرد كه همه چي تموم شده س و گويا خوشحال بوده چون تصميم داشتن پسرشون رو تا وقتي ويزاش برسه ببرن اون شهر و همه فاميل دورش رو بگيرند و از مهاجرت منصرفش كنن و همونجا براش زن بگيرن) البته خودش ميگه كه تصميمش براي رفتن به خارج از كشور بيشتر رفتار خانوادش هست كه تمام زندگيش رو ميخوان تحت سلطه قرار بدن ولي با اين حال كه همچين اعترافي ميكنه همه چيز هم با خانوادش درميون ميذاره)
درمورد واكنش ايشون نسبت به صحبتهاي خانوادشون، ميگه خانوادش منظور بدي ندارن و اصلا قصد دخالت ندارند و صحبتهايي كه ميكنن به خاطر رفتار خودمونه كه باعث شديم اين فكرها به ذهنشون بياد،( اصلا احساس خوبي نسبت به خانوادشون ندارم ولي چون قضيه مهاجرت هست خب اين به اين معناس كه خانوادشون ديگه دخيل نخواهند بود در زندگي آينده)
از لحاظ مالي كاملا مستقل هستند و حتي كمك خرج هم در خانواده هستند چون با خانواده زندگي ميكنن.
در حال رفتن به مشاور هستيم منتها مشاور زوج درمان چون احساس دخيل شده در تصميم گيري

ايشون علنا به من ميگه كه خانوادم ناراحت شدن از برگشتت چون برنامه هاشون بهم خورد، و ناخودآگاه گارد گرفتم نسبت به خانوادشون، ميگه شما خانواده منو دوست نداري. وقتي در جواب ميگم من با اونها مشكلي ندارم اونا منو دوست ندارن ميگه من اعتماد كردم حرفهارو بهت زدم ، درد و دل كردم ديگه حرفهارو بهت نميزنم ، حرفهاي تورو به اونا ميگم ولي برعكسش رو نميگم كه دست بگيري! و من واقعا نميدونم چطور بايد برخورد كنم با اين عكس العمل، ميگه دوسم داره بهم اعتماد داره ولي در عمل يه جور ديگه س .مشاور هم رفتيم منتها مايل نيست به مشاور بياد و ميگه تو برو خودت رو اصلاح كن. ميخوام بدونم مشكل از رفتار منه؟

مشاور:

دوست عزيز دقت كنيد كه اينگونه مشكلات نياز به بررسي دقيق دارد اما مشكلي نيست كه به راحتي و تنها با ازدواج برطرف شود ونياز است كه بر مبناي تحقيق بيشتر ريال شناخت بيشتر و مشاوره پيش از ازدواج در مورد آن تصميم گيري كنيد .
نياز است كه ايشان در كنار حفظ احترام خانواده بتوانند روابط را مديريت كنند و همچنين نياز است كه شما خانواده ايشان را با همين ويژگي ها بپذيرد و مورد احترام قرار بدهيد و دقت كنيد كه اين آقا تنها مسئول رفتارهاي خودش م باشد و مسئوليتي در قبال رفتراهاي خانواده ندارد.

منبع: مشاوره آنلاينمشاوره خانواده







خواستگاري، ازدواج، آقا، مشاجره، دخالت خانواده ها,